352 . پوچ می شوی ...

ساخت وبلاگ
برگشتن به اینجا و نوشتن هرچند کوتاه یکی از سخت ترین کارهای دنیاست. انگار برمیگردی به خودت در گذشته های دور و تو دیگه اون آدم نیستی! خیلی ها بهتر شدند؛ زندگی بر وفق مرادشان چرخید و اوضاع روبراه شد، و خیلی های دیگر انگار که درد به استخوانشان رسیده و بی حس شده باشند. هنوز درد از سر و کولمان بالا میرود اما دیگر جانی برای غر زدن های پشت هم نمانده!من هنوز هم درد میکشم خیلی بیشتر از قبل؛ بیشتر از کودکی و جوانی اما حالا کاملا بی حس شده ام! دیگر برایم فرقی نمیکند روزی چندبار زخم بزنند من دیگر جانی برای اشک ریختن هم ندارم ...حالا یاد گرفته ام وقتی در بدترین شرایط روحی هستم، در همه وقت هایی که زخمی و بی جان، آخرین تلاشم را برای زنده ماندن می کنم، لبخند بزنم تا آدم هایی که دوستشان دارم غصه ی این منِ به انتها رسیده را نخورند!دلم برای خودم تنگ شده ... برای روزهایی که هنوز اینقدر جان سخت نبودم و به راحتی برای یک درد خیلی کوچک ساعت ها اشک میریختم! 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 1:24

بعضی از رفتن ها مثل یک کبریت میمونه که می ندازن وسط یه گندم زارِ خشک ... همش و به آتیش میکشونه و هیشکی نمیتونه خاموشش کنه ! بعضی از رفتن ها اونقدر سخته که میفهمی تمام رفتن های قبل ، که برای همه شون اشک ریختی یه بازی بچگانه بوده . بعضی از رفتن ها جوریه که تا به خودت میای میبینی تموم شدی و دیگه نایِ بلند شدن نداری . بعضی از رفتن ها تا ابد مثل یک حفره عمیق توی قلبت میمونه و هرگز خوب نمیشه ...- رفتنت اونقدر درد داره که نمیدونم باید چیکار کنم و هرچقدر فرار میکنم از فکر ، باز توی قلبم جای خالیت تیر میکشه ! رفتنت سخت ترین و غم انگیز ترین اتفاقِ دنیاست داداش ... - فکر میکردم دیگه رفتنِ هیچکس اونقدر داغونم نمیکنه که ندونم با زندگیم چیکار کنم ، فکر میکردم دیگه قوی تر از این حرفام که با رفتنِ کسی له شم ... حواسم نبود که فقط رفتنِ عزیزترینم ، زیباترینم و همدمِ تمام غصه ها و دردهام میتونه اینجوری داغونم کنه ! تو مرهم تمام دردام بودی داداش ، حالا کی میتونه خنده رو به لبهام برگردونه ؟ دیگه با دیدنِ چشم های سیاهِ کی ذوق کنم؟ درد داره جای خالیت توی خونه ای که دیگه هیچوقت خونه نمیشه ...  352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 6:09

چقدر یهویی دلم تنگِ اینجا شد. خواب بودم انگار . تمام این سال هایی که گذشت تو یه خوابِ عمیق بودم ! البته یه کابوسِ عمیق. حالا که اینجام خیلی هارو ندارم . خیلی از آدم هایی که قبلا کنارم بودن دیگه نیستن ... یا نخواستن باشن، یا نتونستن باشن ... دل تنگی هنوزم بهم فشار میاره ؛ هنوزم قلبمو سوراخ میکنه و راه چشمامو پیدا میکنه .انگار که میخوان اعدامت کنن و بهت میگن آخرین آرزوت چیه؟ وقتی قراره نباشی دیگه آرزو چه معنایی داره؟ اگه بگم آرزو دارم اعدامم نکنن ؛ اعدام نمیکنن؟ همش شبیه یه بازی مسخره شده که هیچ چیزش سرجاش نیست . کاش تو واقعیت هم میتونستم همه ی چرت و پرت هایی که توی مغزمه رو به زبون بیارم . همین قدر پریشون و بی معنی . اونقدر که فقط تو میفهمیشون ! نوشته های قبلی و پیدا کرد ! گیر داد که اینا برای کی بوده؟ و من حتی یادم نیست برای چی و کی نوشتمشون ... 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 6:09

باید برای خودم یک زندگی بسازم . یک زندگی پر از خواب های نبافته . باید همه ی روزهای گذشته را توی بقچه ی قرمزِ گوشه ی انباری بیاندازم ، سوار اسبش کنم و بفرستم به روستایی دور . به دورترین نقطه ی دنیا ، ب 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55

امسال سالِ خوبی نبود . چیزای زیادی از دست دادم ... آدم های عزیزی که دیگه تو زندگیم نبودند . آدم هایی که خواسته یا ناخواسته راه رفتن پیش گرفتند . سعی کردم قوی باشم اما نشد ! شاید سالِ بعد روزهای بهتری در انتظارم باشد ...

- بیست و شش سالگی نزدیک است ...

352 . پوچ می شوی ......
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55

امروز ؛ سی روز از نبودنت می گذرد ! سی روز است که چشم هایت را بسته ای و مژه هایت زیر خروارها خاک دفن شده است . و من هر روزی که نبودی ، خیره به عکست ، به آخرین لبخندت ، هزاران بار مردم . حالا سی روز شده 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55

امروز هم یک روزِ معمولی است . صبح با همان رخوتِ همیشگی از خواب بیدار شدم . تا بلند شدن از رختخواب چند دقیقه ای طول کشید . پتو را کنار زدم و صورتم را مهمانِ سیلی های آب سرد کردم ... رو به روی آینه به چ 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 170 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55

بهاری که از هزارها پاییز غمگین تر بود و اونقدر اشک ریخت که همه مون رو آب برد ! بهارِ عزیز ؛ کاش مهربون تر میومدی شاید اونوقت خیلی هارو آب نبرده بود ... بچه هایی که پدر مادراشونو از دست دادن اینقدر تنها نبودن و پدر و مادرایی که بچه هاشون رفتند اینقدر چشم انتظار نمیموندند ! خواب از چشم هامون رفت و آب تمامِ شهر و گرفت ! این بهار نکو نبود ! کاش بهار و از امسال فاکنور بگیرن ...

 

352 . پوچ می شوی ......
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55

آدم های این روزها ترسناکند . اونقدر عجیب و ترسناک که از نزدیک شدنِ بهشون میترسم! هر آدمی که بیش از حد بهم نزدیک میشه ازش دور میشم ... بویِ تنِ آدم ها عذابم میده . من از عادت کردن می ترسم؛ عادت کردن به 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 159 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55

تو رفته ای و یادت نیست که من ، روزی هزاربار جان میدهم برای تمامِ مردانی که پیراهنی شبیهِ پیراهن تو به تن دارند . در خواب مرده بودم از دیدنت در کنار زنی که اسمش را نمیدانستم و من گم شدم در رویای کنارِ 352 . پوچ می شوی ......ادامه مطلب
ما را در سایت 352 . پوچ می شوی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : last-streets بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:55